آخرین مطالب پيوندها
عـکس و مطالب جالب
2-هان ون میگهرن (Han Van Meegeren) 3- فرانك ویلیام آباگنیل (Frank William Abagnale )
..
صاحب كلكسیونی از انواع كلاهبرداریها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه! و كسی كه زندگیاش دستمایه ساخت فیلم «اگه میتونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریكا به دنیا آمد. وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یكدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانك بود. دو سال بعد از خانه فرار كرد و به نیویورك رفت و در آنجا بود كه فهمید برای امرار معاش چارهای بهجز كلاهبرداری ندارد. پس از مدت كوتاهی او به یكی از حرفهایترین جاعلان چك بدل شد و چنان در كار خود مهارت پیدا كرد كه هیچ بانكی قادر به تشخیص جعلی بودن چكهای او نبود. فرانك برای آنكه بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر كند، با جعل كارتهای شناسایی و مدرك خلبانی، خود را به عنوان خلبان خط هوایی پانامریكن جا زد و از امتیاز خلبانها برای مسافرت مجانی استفاده كرد. این موضوع لو رفت، اما قبل از آنكه دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار كرد و با هویت جعلی تازهای، به عنوان یك دكتر در یك آپارتمان ساكن شد. از قضا در همسایگی فرانك یك دكتر واقعی زندگی میكرد و به فرانك پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر مشغول به كار شود و فرانك این پیشنهاد را پذیرفت و 11ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت! پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرك حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یكی از فارغالتحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آنكه دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرك دانشگاه كلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعهشناسی شروع به تدریس كرد! او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی كه پلیس فرانسه این موضوع را اعلام كرد، 26 كشور خواستار محاكمه او در كشورشان شدند! فرانك به آمریكا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محكوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد. فرانك آباگ نیل هماكنون بهعنوان كارشناس خبره جعل اسناد و چك با پلیس آمریكا همكاری میكند و با تأسیس شركت آباگنیل و شركا به بانكها نیز مشاوره میدهد! 4-حسین.ك (hoseyn.k) كلاهبردار وطنی، مردی كه كاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد. ح.ك مردی بیسواد ولی باهوش بود و بیتردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یكی از بزرگان ادب و علم كشور بدل میشد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن كشیده شد. حسین.ك با كلاهبرداریهای كوچك روزگار میگذراند، اما این كارها برای مردی با هوش او كارهایی كوچك محسوب میشدند. تا اینكه یك روز طعمه بزرگترین كلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شكار كرد؛ دو توریست آمریكایی كه به دنبال خرید یك هتل در ایران بودند. ح.ك آنها را به دفترش كه در خیابان گیشا بود دعوت كرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یك ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، كاخ دادگستری بود كه در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده میشود. قرار بازدید از كاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و ح.ك همان روز عصر به آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر كار وزیر را برای مدت یكساعت اجاره كرد. فردای آن روز قبل از آمدن مشتریها، 200 جفت دمپایی پلاستیكی تهیه كرد و جلوی در اتاقهای كاخ كه یك ساختمان اداری محسوب میشد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شكارهایش شد. آمریكاییها سروقت آمدند و ح.ك به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتریها درخواست دیدن داخل اتاقها را داشتند، به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپاییها، آنها را منصرف میكرد. مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ك پرداخت كردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر مراجعه كردند. اما همانجا بود كه فهمیدند چه كلاه بزرگی بر سرشان رفته است. ح.ك همان روز معامله، به مصر فرار كرد و بعد از چند ماه زندگی در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان محكوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت كرد. ح.ك یك كلاهبردار ذاتی بود،حتی در زندان! او تلویزیون زندان را به یكی از زندانیان به قیمت 100 تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و میخواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود كه چه كلاهی بر سرش رفته و مضحكه بقیه شده است. نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : mehdi
![]() ![]() |